خواستن توانستن است
خواستن توانستن است
صاحب یک کارخانه برای اینکه یادش نره کی بوده و به کجا رسیده موتورش رو جلو کارخونه قاب کرده تا هر روز بهش یاد آوردی بشه خواستن توانستن است
خواستن توانستن است
صاحب یک کارخانه برای اینکه یادش نره کی بوده و به کجا رسیده موتورش رو جلو کارخونه قاب کرده تا هر روز بهش یاد آوردی بشه خواستن توانستن است
پسرخاله:اون پوست شكلاتارو بده به من
شهاب حسيني:پوست شكلات ميخواي واسه چي؟
پسرخاله : يه پيرزنه هست پاهاش درد ميكنه فقيرم هست..
شهاب حسيني:خب؟
پسرخاله:بعضي وقتا ميرم بهش كمك ميكنم خونشو تميز ميكنم و بعضي كاراي ديگه…
شهاب حسيني :اهان…..بعدش؟؟؟؟؟؟
پسرخاله:هيچي هميشه بهم ميگه بردار از اون شكلاتا بخور منم چون كلاچندتا دونه شكلات داره نميخورم و واسه اينكه ناراحت نشه اين پوست شكلاتارو
بهش نشون ميدم….
اشتباهاتتان را
با خود جابجا نکنید
در عوض
آنها را زیر پایتان قرار داده
و برای رد شدن
از آنها استفاده کنید…
ﺷﺎﻣﻠﻮ ﻣﯿﮕﻮﯾﺪ :
ﺑﺘﺮﺱ ﺍﺯ ﺍﻭ ﮐﻪ ﺳﮑﻮﺕ ﮐﺮﺩ
ﻭﻗﺘﯽ ﺩﻟﺶ ﺭﺍ ﺷﮑﺴﺘﯽ …
ﺍﻭ ﺗﻤﺎﻡ ﺣﺮﻑ ﻫﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﺟﺎﯼ ﺗﻮ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﺯﺩ …
ﻭ ﺧﺪﺍ ﺧﻮﺏ ﮔﻮﺵ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺧﻮﺏﺗﺮ ﯾﺎﺩﺵ
ﻣﯿﻤﺎﻧﺪ .
ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺭﺳﯿﺪ ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﺧﺪﺍ
ﺗﻤﺎﻡ ﺣﺮﻓﻬﺎﯼ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺳﺮﺕ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﮐﺸﯿﺪ …
ﻭ ﺗﻮ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﺩﺭﮎ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﮐﺮﺩ
ﭼﺮﺍ ﮔﻔﺘﻪ ﺍﻧﺪ :
ﺩﻧﯿﺎ ، ﺩﺍرِ مكافات ﺍﺳت
ميدانی جانم!
صبح ها همين كه
صدایِ سوت کشیدنِ کتری رویِ اجاق را بشنوی،
بویِ نانِ سنگکِ تازه يِ صبحِ زودِ پدر به مشامت برسد،
و صدايِ صبحانه حاضر کردنِ مادر از آشپزخانه بیاید،
يا وقتی عطرِ قرمه سبزی هايِ ظهرِ جمعه اش تويِ خانه ميپيچد و هوش از سَرت ميبرد،
همين كه چشمت ببينتشانُ
گوشَت نفس هايشان را بشنود،
همین که آغوشِ گرمشان را لمس كنیُ
بگویی “چقدر دوستشان داری”
يعنی “صبحت بخير” شده!
جمعه و شنبه اش فرقی نمیکند،
صبح هایِ بودنشان همیشه بخیر می شود …