پدرو مادر...

پدرو مادر...

ميدانی جانم!
صبح ها همين كه
صدایِ سوت کشیدنِ کتری رویِ اجاق را بشنوی،
بویِ نانِ سنگکِ تازه يِ صبحِ زودِ پدر به مشامت برسد،
و صدايِ صبحانه حاضر کردنِ مادر از آشپزخانه بیاید،

يا وقتی عطرِ قرمه سبزی هايِ ظهرِ جمعه اش تويِ خانه ميپيچد و هوش از سَرت ميبرد،
همين كه چشمت ببينتشانُ
گوشَت نفس هايشان را بشنود،
همین که آغوشِ گرمشان را لمس كنیُ
بگویی “چقدر دوستشان داری”
يعنی “صبحت بخير” شده!
جمعه و شنبه اش فرقی نمیکند،
صبح هایِ بودنشان همیشه بخیر می شود …


فرم در حال بارگذاری ...