...

او از غرق شدن می ترسید، برای همین، هیچ وقت شنا نمی کرد، سوار قایق نمی شد، حمام نمی کرد، و به آبگیری پا نمی گذاشت. شب و روز در خانه می نشست، در را به روی خود قفل می کرد، به پنجره ها میخ می کوبید و از ترس اینکه موجی سر برسد، مثل بید می لرزید و اشک می ریخت. عاقبت آن قدر گریه کرد، که اتاق پر شد از اشک و او را در خود، غرق کرد.

مثل او نباشیم!!!

آراي كاربران براي اين مطلب
5 ستاره:
 
(1)
4 ستاره:
 
(0)
3 ستاره:
 
(0)
2 ستاره:
 
(0)
1 ستاره:
 
(0)
1 رأی
ميانگين آراي اين مطلب:
5.0 stars
(5.0)
نظر از: Mojtaba [بازدید کننده]
Mojtaba
5 stars

Exellent

1396/02/01 @ 15:00


فرم در حال بارگذاری ...