خبر خوب...

خبر  خوب...

من و دوستم در کودکی رسم عجیبی داشتیم وقتی یکی از ما مژه اش می افتاد٬ دیگری می پرسید: اگه گفتی کدوم چشمت مژش افتاده؟
واگر حدسمان درست بود خوشحال میشدیم که حتما خبر خوبی خواهیم شنید.گاهی هم با نگاه کردن به همان چشم به هم تقلب میدادیم.
به آینه نگاه میکنم روی هر دو گونه ام یک مژه افتاده.به یاد کودکی لبخند میزنم.
آخ که چقدر دلم خبر خوب میخواهد مثلا اینکه تلوزیون را روشن کنی و بشنوی هیچ جا جنگ نیست٬ روزنامه را ببینی که نوشته هیچ کس دیشب گرسنه نخوابیده…یا حتی یکی زنگ بزند و بگوید همه چیز خوب است.
دل است دیگر برای شنیدن خبر خوب دست به دامن مژه هم میشود.


فرم در حال بارگذاری ...